اولین شب یلدا
اولین یلدای عسلک به روایت تصویر خوشمل مامانی دختر عموت کیانا هم اومده بود یلداتون مبارک جیگرا ....... ...
نویسنده :
مامانی
15:49
تبریک تولد محمد معین
اد د د د د د اق ق ق ق ق و . ........... مامانی اخه نمیفهمم چی میگی متوجه نمیشم بزار یه خورده فکر کنم ببینم چی می خوای بگی امروز ٢٧ اذره فردا .... اهان فهمیدم عجب حافظه ای داری مامانی خوب شد یادم انداختی تولده محمد معینه پس محمد معین جان تولد سه سالگیت مبارک ...
نویسنده :
مامانی
14:31
گالری عکس عسل جون
قندک مامان با عرض شرمندگی چون این وبو تو هفت ماهگیت باز کردم دقیقا یادم نیست توهر کدوم از عکسا چند ماهته ولی تا اونجایی که یادمه به مغزم فشار میارم که یادم بیاد راستی رو بیشتر عکسا تاریخ داره واما گلچین عکسای عسل خانوم احتمالا ٤ ماه تمام حیف که تاریخ نداره بی زحمت تشریف ببرین ادامه مطلب ...
نویسنده :
مامانی
12:13
اولین لباس بافتنی
سلام به عروسک قشنگم این روزا هوا انقدر سرد شده که نگو بخاطر همین مامان جون زن زن داییت برات سو شرت و کلاه بافت خیلی قشنگه مخصوصا موقعی که تنت کردم خوشمل خوشمل شدی جیییییییگر ...
نویسنده :
مامانی
12:10
اولین محرم
سلام به عسل جونم مامانی امسال محرم و عاشورا رو برای اولین بار تجربه کردی وبرای اولین بار بردمت مجلس تعزیه خونی و بعدش هم رفتیم سرعین سر خاک عزیز دایی خیلی دوسش داشتم حیف که از پیشمون رفت حتی فرست نشد که تو رو ببینه .عمو هم با ما بود عمو هم که چه عمویی ماهه فرشته اس خدا حفظش کنه . .......امروز به گذشته ها رفتم به روزایی که گزروندم یه روز که بزرگ شدی و واسه خودت خانومی شدی برات تعریف میکنم گلم ...
نویسنده :
مامانی
12:09
هدیه خاله گیتا
خانوم کوچولو سلام عسلم دو روز که برف اومده و اولین برف زندگیتو دیدی مامانی ایشالا ١٠٠ نه کمه ٢٠٠ سال دیگه از این برفارو ببینی گلم خواستم ببرمت بیرون و ازت یه عکس بگیرم ولی بابایی نزاشت روز اول زمستون حتما می برمت بیرون و ازت عکس میگیرم هر چی باشه اولین زمستونته یه خبر دیگه اینکه خاله گیتا که تو تهرون زندگی میکنه یه دست لباس خوشگل برات فرستاده دستش درد نکنه زودی تنت کردم اینم از خانوم کوچولو با هدیه خاله گیتا ...
نویسنده :
مامانی
11:59
بدون عنوان
سلام به دخمل مامان خوبی گلم مامانی دیگه راه افتادی و چهار دست و پا به همه جا سرک میکشی البته بیشتر از همه جا به اشپزخونه میری شاید به خاطر اینه که مامانی رو اکثرا تو اشپزخونه میبینی جیگرم داری بزرگ میشی قشنگ معلومه باید خیلی بیشتر از قبل مواظبت باشم گیر اساسی دادی به لپ تاپ بابایی و منتظر یه موقعیت مناسبی که شیرجه بزنی توش و پدرشو در بیاری .بابایی هم متقابلا گیر داده به موهای خوشگلت همین طوری که موهات بلند میشن بابای دور از چشمای من موهاتو کوتاه میکنه فکر میکنه من نمی فهمم همین که میبینم ...
نویسنده :
مامانی
13:36
اولین عکس عسل جون با عکسای 7 روزگی و 40 روزگی
مامانی موقعی که از اتاق عمل اوردنت زن دایی این عکسو ازت گرفت که روی ماهتو نشونم بده اخه مامانی درد داشت ونمی تونست بلند شه ونگات کنه دست زن دایی درد نکنه بابت گرفتن این عکس . راستی عروسکم همین جا باید از مامان جون تشکرکنیم به خاطر زحمت های زیادی که کشید هم تو بیمارستان ازمون مراقبت کرد هم تو خونه دستش واقعا درد نکنه سایه اش همیشه رو سر ما باشه خاله زهرا هم با اینکه حامله بود خیلی برامون وقت گذاشت مرسی خاله عسل اینم از عکسای 7 روزگی دخترکم ٤٠ روز بعد از به دنیا اومدنت به یمن قدم مبارکت جشن مفصلی برات گرفتم وهمه...
نویسنده :
مامانی
14:10